نیکان
دو شنبه 24 مهر 1396برچسب:نیکان، عاشورا, :: 22:33 ::  نويسنده : علی یگانه

 

خواب بودم، خواب دیدم مرده ام/
بی نهایت خسته و افسرده ام/
تا میان گور رفتم دل گرفت/
قبر کن سنگ لحد را گل گرفت/
روی من خروارها از خاک بود/
وای، قبر من چه وحشتناک بود!
بالش زیر سرم از سنگ بود/
غرق ظلمت، سوت و کور تنگ بود/
هر که آمد پیش، حرفی راند و رفت/
سوره ی حمدی برایم خواند و رفت/
خسته بودم هیچ کس یارم نشد/
زان میان یک تن خریدارم نشد/
نه رفیقی، نه شفیقی، نه کسی/
ترس بود و وحشت و دلواپسی/
ناله می کردم ولیکن بی جواب/
تشنه بودم، در پی یک جرعه آب/
آمدند از راه نزدم دو ملک/
تیره شد در پیش چشمانم فلک/
یک ملک گفتا: بگو دین تو چیست؟
دیگری فریاد زد: رب تو کیست؟
گر چه پرسش ها به ظاهر ساده بود/
لرزه بر اندام من افتاده بود/
هر چه کردم سعی تا گویم جواب/
سدّ نطقم شد هراس و اضطراب/
از سکوتم آن دو گشته خشمگین/
رفت بالا گرزهای آتشین/
قبر من پر گشته بود از نار و دود/
بار دیگر با غضب پرسش نمود:
ای گنه کار سیه دل، بسته پر/
نام اربابان خود یک یک ببر/
گوئیا لب ها به هم چسبیده بود/
گوش گویا نامشان نشنیده بود/
نامهای خوبشان از یاد رفت/
وای، سعی و زحمتم بر باد رفت/
چهره ام از شرم میشد سرخ و زرد/
بار دیگر بر سرم فریاد کرد:
در میان عمر خود کن جستجو/
کارهای نیک و زشتت را بگو/
هر چه می کردم به اعمالم نگاه/
کوله بارم بود مملو از گناه/
کارهای زشت من بسیار بود/
بر زبان آوردنش دشوار بود/
چاره ای جز لب فرو بستن نبود/
گرز آتش بر سرم آمد فرود/
عمق جانم از حرارت آب شد/
روحم از فرط الم بی تاب شد/
چون ملائک نا امید از من شدند/
حرف آخر را چنین با من زدند:
عمر خود را ای جوان کردی تباه/
نامه اعمال تو باشد سیاه/
ما که ماموران حق داوریم/
پس تو را سوی جهنم می بریم/
دیگر آنجا عذر خواهی دیر بود/
دست و پایم بسته در زنجیر بود/
نا امید از هرکجا و دل فکار/
می کشیدندم به خِفّت سوی نار/
ناگهان الطاف حق آغاز شد/
از جنان درهای رحمت باز شد/
مردی آمد از تبار آسمان/
دیگران چون نجم و او چون کهکشان/
صورتش خورشید بود و غرق نور/
جام چشمانش پر از خمر طهور/
چشمهایش زندگانی می سرود/
درد را از قلب انسان می زدود/
بر سر خود شال سبزی بسته بود/
بر دلم مهرش عجب بنشسته بود/
کِی به زیبائی او گل می رسید/
پیش او یوسف خجالت می کشید/
دو ملک سر را به زیر انداختند/
بال خود را فرش راهش ساختند/
غرق حیرت داشتند این زمزمه/
آمده اینجا حسین فاطمه؟!
صاحب روز قیامت آمده/
گوئیا بهر شفاعت آمده/
سوی من آمد مرا شرمنده کرد/
مهربانانه به رویم خنده کرد/
گشتم از خود بی خود از بوی حسین (ع)/
من کجا و دیدن روی حسین (ع)/
گفت: آزادش کنید این بنده را/
خانه آبادش کنید این بنده را/
اینکه این جا این چنین تنها شده/
کام او با تربت من وا شده/
مادرش او را به عشقم زاده است/
گریه کرده بعد شیرش داده است/
خویش را در سوز عشقم آب کرد/
عکس من را بر دل خود قاب کرد/
بارها بر من محبت کرده است/
سینه اش را وقف هیئت کرده است/
سینه چاک آل زهرا بوده است/
چای ریز مجلس ما بوده است/
اسم من راز و نیازش بوده است/
تربتم مهر نمازش بوده است/
پرچم من را به دوشش می کشید/
پا برهنه در عزایم می دوید/
بهر عباسم به تن کرده کفن/
روز تاسوعا شده سقای من/
اقتدا بر خواهرم زینب نمود/
گاه میشد صورتش بهرم کبود/
تا به دنیا بود از من دم زده/
او غذای روضه ام را هم زده/
قلب او از حب ما لبریز بود/
پیش چشمش غیر ما ناچیز بود/
با ادب در مجلس ما می نشست/
قلب او با روضه ی من می شکست/
حرمت ما را به دنیا پاس داشت/
ارتباطی تنگ با عباس داشت/
اشک او با نام من می شد روان/
گریه در روضه نمی دادش امان/
بارها لعن امیه کرده است/
خویش را نذر رقیه کرده است/
گریه کرده چون برای اکبرم/
با خود او را نزد زهرا (س) می برم/
هرچه باشد او برایم بنده است/
او بسوزد، صاحبش شرمنده است/
در مرامم نیست او تنها شود/
باعث خوشحالی اعدا شود/
گرچه در ظاهر گنه کار است و بد/
قلب او بوی محبت میدهد/
سختی جان کندن و هول جواب/
بس بود بهرش به عنوان عقاب/
در قیامت عطر و بویش می دهم/
پیش مردم آبرویش می دهم/
آری آری، هرکه پا بست من است/
نامه ی اعمال او دست من است/
ناگهان بیدار گردیدم زخواب/
از خجالت گشته بودم خیس آب/
دارم اربابی به این خوبی ولی/
می کنم در طاعت او تنبلی؟
من که قلبم جایگاه عشق اوست/
پس چرا با معصیت گردیده دوست؟
من که گِریَم بهر او شام و پگاه/
پس به نامحرم چرا کردم نگاه؟

دو شنبه 10 مهر 1396برچسب:نیکان، عاشورا, :: 21:28 ::  نويسنده : علی یگانه

 

يک کاروان اسارت... يک کاروان غربت... يک کاروان درد...

ماه و خورشيد و ستارگان همه بر نوک نيزه مي درخشند... بانويي از تبار ياس کبود ، دارد براي يتيمانِ برادر پدري مي کند انگار... چادر خاکي و قد کمان و صورت سيلي خورده اش نشان از مادر دارد... آه! چه بي رحمانه زنجير به دستان پر نور ولايت زده اند اين قوم بدنام !

گويا نمي دانند که ولايت را نمي توان به زنجير کشيد... اين نامرد مردمان به خيال خام خودشان نور ولايت را خاموش کرده اند... نمي دانند که هزار و اندي سال گذشته و نور حسين و فرزندانش هنوز هم شمع محفل روزگار است... 

به راستي که کربلا در کربلا مي ماند اگر زينب نبود همه خاموش شده اند، گويا صوت حيدر جاري است از لب هاي زينب... اوست که با افتخار مي گويد: ما رأيتُ الا جميلا جز زيبايي در صحراي کربلا نديدم... اما حالا بر جبين شام و شاميان عرق شرم نشسته است... اُف بر سنگ هاي پرتاب شده از روي بام... اُف بر خنده هاي کودکان و هلهله ي زنان... اُف بر نامردان مرد نما...10 نفس ديگر باقيست... 

کربلا يعني که حق در سلسله....پاسخ اشک يتيمان هلهله.........

کربلا در کربلا مي ماند اگر زينب نبود...
دو شنبه 10 مهر 1396برچسب:نیکان، عاشورا, :: 21:28 ::  نويسنده : علی یگانه

بسم الرب الحسین (علیه السلام)

 

می خواستم از این روزهای غرق در ماتم بنویسم ،اما بغض امانم نداد ...

 
محرم
 

 

 

می خواستم از حسین(علیه السلام) و از وسعت بی انتهایش بنویسم ،اما پرده ی اشک چشمانم را پوشاند ...

 

می خواستم از عباس علمدار (علیه السلام) و از مردانگی بی مثالش بنویسم ،اما دستهایم از شرم دست های بریده اش ،توان نوشتن نداشت ...

 

مگر می شود این همه بزرگی را به تصویر کشید ؟

 

مگر می شود این همه زیبایی را به قلم درآورد ؟

 

مگر می شود این همه صبر و استقامت را دید و از خود بی خود نشد ؟

 

الله اکبر از این همه عظمت ... از این همه استقامت و فداکاری ...  از این ایمان راسخ ...

 

آیا براستی این رمز عظمت عاشورا نیست که تنها در نیمی از روز، چنین تابلوی زیبا و بی بدیلی خلق می شود ؟

 

آیا این رمز جاودانگی حسین (علیه السلام) و یارانش نیست که در دشت نینوا ،اینگونه خوبیها، صبوری ها، وفای به عهد ها و پایمردی ها در هم می آمیزد ؟

 

آه ای زینب (سلام الله علیها)  عزیز  ،

 

چه کشیده ای این روزها ؟

دو شنبه 10 مهر 1396برچسب:نیکان، عاشورا, :: 21:28 ::  نويسنده : علی یگانه

مپندار که تنها عاشورائیان را بدان بلا آزموده اند و لاغیر…

صحرای بلا به وسعت همه تاریخ است

ای دل چه میکنی؟ میمانی یا میروی؟

داد از آن اختیار که تو را از حسین(ع) جدا کند.

سید مرتضی آوینی
دو شنبه 10 مهر 1396برچسب:نیکان، عاشورا, :: 21:27 ::  نويسنده : علی یگانه

عاشورا

 

خوب که گوش دل بسپاری صدایی می‌شنوی، صدای کاروان عشق و نور را، کاروانی که به سرزمین کربلا نزدیک می‌شود، کاروانی که بهترین‌های عالم حسین(ع)، ابولفضل العباس، علی اصغر، زینب(ع) .... را به همراه دارد.

این روزها است که رباب در گوش پسر 6 ماهه‌اش سرود شهادت و شهامت را می‌خواند و از شیره جانش که آمیخته با ولای حسین(ع) است او را سیراب کرده و در گوشش نجوا می‌کند: بخواب علی اصغرم، راحت بخواب طفل 6 ماهه‌ام، به سرزمینی نزدیک می‌شویم که شدت رنج و محنت این سرزمین خواب را از چشمان کوچکت می رباید، در این سرزمین است که حرمت ما را می‌شکنند.

 

 

 

دو شنبه 10 مهر 1396برچسب:نیکان، عاشورا, :: 21:26 ::  نويسنده : علی یگانه

غیر از امام حسین‏«ع‏» و بنى هاشم، شهدایى که نامشان در زیارت ناحیه مقدسه و برخى منابع دیگر آمده است 82 نفرند. غیر از آنان، نام 29 نفر دیگر در منابع متاخرتر آمده‏ است.

مدت قیام امام حسین‏«ع‏» از روز امتناع از بیعت با یزید، تا روز عاشورا ۱۷۵ روزطول کشید: ۱۲ روز در مدینه،۴ ماه و ۱۰ روز در مکه،۲۳ روز بین راه مکه تا کربلا و۸ روز در کربلا (۲ تا ۱۰ محرم).

 

karbala آمار در نهضت کربلا

 

منزل هایى که بین مکه تا کوفه بود و امام حسین آنها را پیمود تا به کربلا رسید ۱۸ منزل بود(معجم البلدان).

 

فاصله منزل ها با هم سه فرسخ و گاهى پنج فرسخ بود.

 

منزل هاى میان کوفه تا شام ۱۴ منزل بود که اهل بیت را در حال اسارت از آنها عبور دادند.

 

نامه‏ هایى که از کوفه به امام حسین‏«ع‏» در مکه رسید و او را دعوت به آمدن کرده ‏بودند ۱۲۰۰۰ نامه بود (طبق نقل شیخ مفید).

 

بیعت کنندگان با مسلم بن عقیل در کوفه ۱۸۰۰۰ نفر،یا ۲۵۰۰۰ نفر و یا ۴۰۰۰۰ نفر گفته شده است.

 

شهداى کربلا از اولاد ابى طالب که نامشان در زیارت ناحیه آمده است ۱۷ نفر.

 

شهداى کربلا از اولاد ابى طالب که نامشان در زیارت ناحیه نیامده ۱۳ نفر. سه نفر هم‏ کودک از بنى هاشم شهید شدند،جمعا ۳۳ نفر. این افراد به این صورت ‏اند: امام حسین‏«ع‏» ۱ نفر، اولاد امام حسین ۳ نفر، اولاد على‏«ع‏» ۹ نفر، اولاد امام حسن ۴ نفر، اولاد عقیل‏۱۲ نفر، اولاد جعفر ۴ نفر.

 

غیر از امام حسین‏«ع‏» و بنى هاشم، شهدایى که نامشان در زیارت ناحیه مقدسه و برخى منابع دیگر آمده است ۸۲ نفرند. غیر از آنان، نام ۲۹ نفر دیگر در منابع متاخرتر آمده‏ است.

 

جمع شهداى کوفه از یاران امام ۱۳۸ نفر. تعداد ۱۴ نفر از جمع این جناح حسینى، غلام بوده‏اند.

 

شهدایى که سرهایشان بین قبایل تقسیم شد و از کربلا به کوفه بردند ۷۸ نفر بودند.

 

تقسیم سرها به این صورت بود: قیس بن اشعث، رئیس بنى کنده ۱۳ سر، شمر رئیس‏ هوازن ۱۲ سر، قبیله بنى تمیم ۱۷ سر، قبیله بنى اسد ۱۶ سر، قبیله مذحج ۶ سر، افرادمتفرقه از قبایل دیگر ۱۳ سر.

 

سید الشهدا هنگام شهادت ۵۷ سال داشت.

 

پس از شهادت امام حسین‏«ع‏»۳۳ زخم نیزه و ۳۴ ضربه شمشیر، غیر از زخمهاى تیر بر بدن آن حضرت بود.

 

این ماهى فتاده به دریاى خون که هست زخم از ستاره بر تنش افزون،حسین توست (۲)

 

شرکت کنندگان در اسب تاختن بر بدن امام حسین ۱۰ نفر بودند.

 

تعداد سپاه کوفه ۳۳ هزار نفر بودند که به جنگ امام حسین آمدند. آنچه در نوبت ‏اول آمد تعداد ۲۲ هزار بودند به این صورت: عمر سعد با ۶۰۰۰، سنان با ۴۰۰۰، عروة بن‏قیس با ۴۰۰۰، شمر با ۴۰۰۰، شبث بن ربعى با ۴۰۰۰٫ آنچه بعدا اضافه شدند: یزید بن‏رکاب کلبى با ۲۰۰۰، حصین بن نمیر با ۴۰۰۰، مازنى با ۳۰۰۰، نصر مازنى با ۲۰۰۰ نفر.

 

سید الشهداء روز عاشورا براى ۱۰ نفر مرثیه خواند و در شهادتشان سخنانى فرمود و آنان را دعا، یا دشمنان آنان را نفرین کرد. اینان عبارتند از : على اکبر، عباس، قاسم، عبد الله بن حسن، عبد الله طفل شیر خوار، مسلم بن عوسجه، حبیب بن مظاهر، حر بن یزید ریاحى، زهیر بن قین و جون. و در شهادت دو نفر بر آنان درود و رحمت فرستاد:






ادامه مطلب ...
دو شنبه 10 مهر 1396برچسب:نیکان، عاشورا, :: 21:25 ::  نويسنده : علی یگانه
 

گفته اند مردمان سال های دور می خواستند خورشید را خاموش کنند!؛

 

0000

 

عشق به پایان رسید خون تو پایان نداشت

 

خورشید هیچ گاه غروب نمی کند ما از او دور می شویم

 

حسین علیه السلام  می خواست راه روشن را به آن ها نشان دهد اما خودشان نخواستند

 

او خواست برایشان روشن کند اما آن ها دور شدند و خاموش ماندند

 

شاید فکر می کردند خورشید را خاموش کرده اند، اما خورشید هیچ گاه خاموش نمی شود

 

و جای دیگری را روشن می کند فقط ما از او دور می شویم.

 

حال بعد از گذشت زمان زیادی آن ها به اشتباه خود پی برده اند و می خواهند از تاریکی خارج شوند

 

و در صدد پیدا کردن راه روشن در آمده اند و خورشید را می خوانند.

 

و او آن قدر بزرگ است و لطف و کرم دارد که حتما کمکشان می کند.

بعد از حادثه ی عاشورا وخیال باطل مردمان آن زمان از خاموش کردن خورشید

عَلَمِ چراغ هدایت به دست عقیله النساء زینب کبری سلام الله علیها داده شد.

حضرت زینب تا لحظه ی آخر علم را به زمین نگذاشت و در تاریکی های مجلس شام

هم چراغ هدایت را روشن نگه داشت، البته چنین کاری از دختر زهرا و علی و

خواهر حسن و حسین سلام الله علیها اجمعین بعید نیست.

اما چیزی بعید به نظر می رسد دختر علیعلیه السلام  کجا و مجلس شام کجا؟

دو شنبه 10 مهر 1396برچسب:نیکان، عاشورا, :: 21:25 ::  نويسنده : علی یگانه
 

ثم استوی الی السماء و هی دخان / فصلت - 11

به حدی تشنه بود که آسمان را دود می دید

اما فدایی ها همه رفته بودند

هیچ کس تاب نیاورد که بماند و ببیند این لب های عطشان را

طاقت نیاوردند که بی کسی و تنهایی حسین را نظاره کنند

دل نداشتند که حتی یک زخم به تن حسین ببینند

چه برسد به اینکه ببینند : و شمر جالس علی صدره ...

رفتند و ندیدند که یک مشت حرامی ، حضرت عشق را تنها گیر آورده اند

ندیدند که هر که با هر چه دارد ، می زند

ندیدند که دارند تلافی همه ی کشته شده هایشان را یک جا سر حسین خالی می کنند ...

ندیدند که سری به ن ی ز ه بلند است ...


مردها طاقت نیاوردند ...

اما چه کند این زینب که باید بماند و ببیند

باید بسوزد و خاکستر شود

باید بماند و حتی فرصت بغض کردن هم پیدا نکند ... اشک و ناله که پیشکش ...


زینب

باید بماند و نداند چه کند

جلوی غارت را بگیرد یا جسارت ؟

آتش خیمه ها را مهار کند یا آتش دامن دخترها را ؟

معجرها را حفظ کند ؟

بچه های گم شده را پیدا کند ؟

سکینه را دلداری دهد ؟

گوش زخمی رقیه را نوازش دهد ؟

سجاد را از معرکه به در ببرد و امامت را حفظ کند ؟

لباس اسارت به تن بچه ها بپوشاند ؟


خدایااااااااااااااا !

مگر زینب چند نفر است ؟ ؟ ؟

 

 

دو شنبه 10 مهر 1396برچسب:نیکان، عاشورا, :: 21:24 ::  نويسنده : علی یگانه

 

زینـب(س) عاشق بود !

 

عـاشقِ  حسیـن (ع)

 

میدانی عاقبت عاشقی را ؟

 

عاشق را که برعکس کنی می شود , قشاع

 

حال , دهخدا را می شناسی ؟

 

در لغت نامه اش دیده ام , که معنی قشاع می شود :

دردی کـه آدم را ؛ از درمـان مــایـوس میـکنـد ...
 

این پست رو در قالب یه مباحثه ی زیبا براتون قرار میدم:شمر بن ذی الجوشن

-نفراول:مگه نه اینکه هرکاری که توی دنیا انجام میشه با اذن و اجازه ی خداست؟

*نفر دوم: بله.

- پس شمر بن ذی الجوشن بیگناهه! چون اگه خدا نمیخواست ، شمر بن ذی الجوشن نمیتونست سر امام حسین رو ببره. پس شمر بیگناهه!

*نه ! شمر گناهکاره چون اختیار داشته.

-درسته اختیار داشته! اما چرا موقع ذبح اسماعیل خدا نخواست خنجر گردن اون رو ببره اما موقع ذبح امام حسین، خدا خواست که خنجر سر امام حسین رو ببره؟؟؟؟

پس مقصر اصلی خداست. و فردای قیامت افرای مثل شمر به خدا عرضه میکنند که: خدایا اگه تو نمیخواستی،خنجر سر امام حسین رو نمی برید پس من گناهکار نیستم و تو حق نداری منو ببری به جهنم!

*حرفهای تو درسته اما جواب سوالت اینه:



ادامه مطلب ...

اگر بعضی از خواص جبهه حق در دفاع از «نایب» امام زمان که مسلم بنعقیل بود،درست عمل میکردن، شاید «تمام» ورقها برمیگشت ...بعضی ها پای رکاب «مسلم بن عقیل» نیومدن، خودشون رو «نگه» داشتن برای اینکه به «امام حسین»برسن ...از رفتار این افراد هم باید سوال کرد ...اگر اونها پای مسلم ایستاده بودن،روشنگرییی که بعد از «کربلا» پدید اومد، در پی «شهادت اونها» پای رکاب مسلم بن عقیل پدید می اومد و باعث میشد اونهایی که «بعدا» قیام کردن، «الان» به یاری حسین برخیزن ...چرا که تا کسی برای حق «قیام نکنه»، «مقدار» مظلومیت و محبوبیت حق و پستی باطل «مشخص نمیشه»و عوام هم متوجه حقیقت نمیشن که بخوان استقامت کنن ...

دو شنبه 10 مهر 1396برچسب:نیکان، عاشورا, :: 21:22 ::  نويسنده : علی یگانه
 

اون زمان اگه حسین(ع) رو شهید کردن ولی میدونستن که کیه؟ امروز هم یه عده احمق فکر میکنن با مبارزه و جنگ با حسین و کشتن شیعیان حسین میتونن نور حسین رو خاموش کنن.

نمونه ی اونها همین وهابی های نادانی هست که با بریدن سر شیعیان میخوان به نظر خودشون اسلام رو زنده نگه دارن. غافل از اینکه اسلام در پیروی از حسین خلاصه میشه.

توی این عکسی که می بینید یه نوجوون 16 ساله ی شیعه ، توسط یه وهابی تکفیری سر از تنش جدا شده و این در حالیه که این نوجوون شیعه سربندی به پیشانی داره با این عبارت:«رقیة بنت الحسین (ع)».

ببینید چطوری سر این نوجوان رو به دستش گرفته. انگار نه انگار که یک انسان رو کشته!!!!!

 
 
 
به گزارش سرویس کشکول جام نیوز،مختار ثقفی پس از جنگ های سختی کوفه را تحت کنترل خود در آورد و عاملین واقعه کربلا را مجازات کرد. سپس لشگری به سوی عبید الله بن زیاد فرستاد که پس از شکست او، سر از بدنش جدا کردند.
دو شنبه 10 مهر 1396برچسب:نیکان، عاشورا, :: 21:20 ::  نويسنده : علی یگانه
 

مردم !

ببینید چه کسى پیش روى شما ایستاده است . سپس به وجدانهایتان مراجعه کنید و ببینید که آیا کشتن من و شکستن حریم من رواست ؟
آیا من فرزندزاده پیامبر شما نیستم ؟
و فرزند وصى او و پسرعم او و اولین ایمان آورنده به خدا تصدیق کننده رسول او و آنچه از جانب پروردگار آمده ؟
آیا حمزه سیدالشهداء عموى من نیست ؟
آیا جعفر طیار عموى من نیست ؟
آیا مادر من ، فاطمه دختر پیامبر شما نیست ؟
آیا جده ام خدیجه ، اولین زن اسلام آورده نیست ؟
آیا پیامبر درباره من و برادرم نفرموده که ما سید جوانان اهل بهشتیم ؟
آیا انکار مى کنید که پیامبر جد من است ؟ فاطمه مادر من است ؟ على پدر من است و...؟
بغض ، راه گلویت را سد مى کند، اشک در چشمهایت حلقه مى زند و قلبت گر مى گیرد. مى خواهى از همان شکافخیمه فریاد بزنى :
برادر! همین افتخارات ما جرائم ماست . اگر تو فرزند على نبودى ، اگر جد تو پیامبر نبود که سران
این قوم با تو دشمنى نمى کردند و چنین لشکرى به جنگ با تو نمى فرستادند! عداوت اینها به احد برمى گردد، به بدر،به حنین .
 کینه اینها کینه خندقى است . بغض اینها، بغض خیبرى است.
مساءله اینها، مساءله پیامبر و على است .
برادرم ! همین فرداست که سر مقدس تو را پیش روى یزید بگذارند و یزیدمست و لایعقل زمزمه کند:
لعبت هاشم بالملک فلا
خبر جاء و لا وحى نزل و از بنیان ، منکر خدا و وحى و پیامبر شود. اینها پیامبرى را حکومت و پادشاهى مى بینند و درپى جبران آن سالها از دست رفته اند.
برادرم ! عزیزدلم ! اینها اکنون محصول سقیفه را درو مى کنند. اینها فرزندان همانهایند که پدرمان على را خانه نشین کردند. تو به على افتخار، چه مى کنى ؟ آرى برادر! جرم ما همین افتخارات ماست.
مى خواهى فریاد بزنى و این حرفها را به گوش برادرت برسانى . اما بغضت را فرو مى خورى و دم برنمى آورى . دوست دارى ماجراى جمل ( 3) را براى برادرت مرور کنى.
جمل مگر همین دیروز نبود؟
دو شنبه 10 مهر 1396برچسب:نیکان، عاشورا, :: 21:19 ::  نويسنده : علی یگانه
 
 
نقش شمر خبیث در واقعه کربلا، سال 61 هجری قمری که حسین بن علی به سمت عراق در حرکت بود،‌ شمر اخبار این حرکت را دقیقاً پی گیری می‌کرد. در تاریخ این واقعه، شمربن ذی الجوشن در چند جا نقش اساسی داشت.


ادامه مطلب ...
دو شنبه 10 مهر 1396برچسب:نیکان، عاشورا, :: 21:18 ::  نويسنده : علی یگانه

سلام
بر
محرم الحرام، ماه آغازین سال هجری قمری!

دل من!

در گیر و دار خداحافظی ازدومین ماه پاییز  سلام کن به سیاهی شهر و گوشت را به آوازهای زخمی محرم بسپار.

دل من!

دلواپس روزهای بی کسی مباش،این یلدای انتظار به صبح می رسد یک جمعه  و من و تو به پایش

 می افتیم کسی که طالب بدم المقتول بکربلاست.

دل من!

شاید ریختن و آویختن کمترین کاریست که اشک برای جبران آبروی از دست رفته ی آب می کند،پس

 ببار و بریز تا فرات بیش از این شرمنده نباشد.و همین اشک مرهم توست.

شاید اگر اشک نبود تمام فرات ها از خجالت خشک شده بودند.

شاید اگر اشک نبود سیلاب غم و غصه در کربلا مرداب شده بود.

شاید اگر اشک نبود عشق و عطش همانجا دفن شده بود.

شاید اگر اشک نبود غم در گلوی زینب(س) می ماند و کسی را خبردار نمی کرد.

شاید اگر اشک نبود شور حماسه ی عاشورا را هیچ شور دیگری بجا نمی کرد.

خلاصه دل من!

با دستمال خیس این روزها دعای فرج را فراموش مکن که گشایش همه ی کار ها در آن است.

دو شنبه 10 مهر 1396برچسب:نیکان، عاشورا, :: 21:18 ::  نويسنده : علی یگانه

چه فرقی میکند چند نفر بودند!باور کن حتی نام  طوائف و قبایلشان هم چندان مهم نیست!مهم جانیست که دادند و عهدیست که نگاه داشتند.مهم تک تک آن آیاتیست که شدند تفسیرشان.28 رجب 60هجری آغاز عاقلانه ی نگارش عاشقانه ی تفسیری عارفانه بر قران بود.تفسیری به قلم اباعبدالله در72 جلد.تفسیری که بر حریم درک آیاتش جز یاران را راه نیست.ادعای یاری که کردی دیگر مهم نیست خدمت گزار ابوذر باشی یا حبیب حبیب خدا. مسیر مدینه تا شام عرصه ی ابتلای همگان است ،صراط مستقیم است و یک طرفه..روز عاشورا هر کس از یارا ن که از پا درمی آمد نام حسین (ع)را فریاد میزد."وابتغوا الیه الوسیله" ١ این است اقتضای روح آدمی در مسیر الی الله.حسین(ع)برای یکی اب بود برای آن یکی اخ برای دیگری عم.اما یاران همه در یک امر مشترک بودند.حسین(ع) امامشان بود.یعنی کعبه شان.روحم فدای ارباب که وقتی دید عثمانی مذهبی به خیال خود دورش میزند دورش گردید!و زهیر با یک نگاه امام تمام زندگی اش را رها کرد.مست امام شده بود.ساقی که حسین (ع)باشد، مستی زوال عقل نیست ،کمال روح است.روح که به کمال رسید در جسم جایش نمی شود دیگر.جسم ها سخت دست و پاگیر شده بودند این آخری ها!.ابن حرجحفی اما زندگی اش را به رخ امام کشید.امام شمشیر نمیخواست.شمشیرزن هم نمیخواست.امام آن خودی را میخواست که پنهانش کرده بودند تا مبادا روز مبادا کسی پیدایش کند!امام خودمان را میخواهد.

انتفاضه سنگ هایش را از مسلم بن عوسجه به ارث برده."اسرار الصلاه" را بیا و ببین ابوثمامه ها در کربلا نگاشته اند.ما نه فقط 8 سال،عمریست شاهدیم علم الهدی ها  روضه ی علی اکبر از بر میکنند. ابوترابی ها نافع میشوند و موسفیدها حبیب  .عابس ها را  عاشوارای گذشته در تهران سنگباران کردند که کل ارض کربلا!در مدار حضرت عشق که افتادی به اندازه بند کفش بستنی درنگ جایز نیست،قاسم باید بشوی.عباس تا ابد علم دار الم ایست که بر آل علی میرود و ما تا ابد الم دار عباس. یاران عاشواریی حسین در هر عصری تشنه ی ویران شدنند.عاشورا یادمان داد سرو سامان جمع نقیضین است.سامان اگر مطابق پندار محمد حنفیه ها بود ولله  سرهای بنی هاشم سزاوارترین ها بودند برای ماندن در کنار پیکرهایشان.کربلا خاکستری ندارد.آن هنگام که شجره ی ملعونه طرف حسابت باشد خاکستریها از سیاه ها هم روسیاه ترند.ای کاش عمر سعد آنقدر که از امیر مومنان یزید!حساب میبرد از رب مومنان هم میترسید.در شگفتم!یک لشگر سیاهی لشگر جمع کردن کار هر کسی نیست!سیاهی لشگرهای کفر ونفاق امروز متحدند و سرداران ایمان و توحید پراکنده.آهای انسانها "تعالوا الی کلمه سوا بیننا و بینکم"٢

 

سر مبارک امام را که شکستند خون خدا را به آسمان پاشید.با خون علی اصغر هم همین کار را کرده بود.آن لحظات آخر در قتلگاه صورت مبارکش را با خون خدا زینت میداد.با خون علی اصغر هم همین کار را کرده بود.خون عاشوراییان ابد الابدین دم نیست ثار است.خون خداست و رنگ خدا.ویاران در نهایت همه غسل شهادت میکنند در قتلگاهشان از نوع ارتماسی اش.خون شهید دم نیست.ثار است.رنگ خداست." و من  احسن من الله صبغه"؟٣

 

----------------------------------------------------------------

 

١-  مائده 35وسیله‏اى براى تقرب به او بجوئید

 

٢- آل عمران 64بیایید به سوى سخنى که میان ما و شما یکسان است

 

٣- بقره 138 و چه رنگى از رنگ خدایى بهتر است؟

 

 

یا حسین جان ای زیبای یکتای دل من !

نیک میدانم که ابتلای به عشق تو و سر سپردگی بی چون و چرای این هیچ به آن همه خشوع و خضوع این ذره ی بی مقدار ...! شاید این واله ی شیدا را از نیستی به هستی برساند و محرم گلشن راز کند و پرده از دیدگانش بردارد .
فقط در راه عشق قرار گرفتن و عاشقانه سخن گفتن کافی نیست ، تو را چه نیاز به کلمات و عبارات چون منی گنگ و خوار و بی بها !
زیرا تو ای حسین جان در توصیفات فرد ناچیزی چون من نمی گنجی و نیازی به وصف نداری تو خود پاسخ هر نیازی ، آری حسین جان سخن عشق نشانی ندارد ! تو بگو چگونه می توان مجذوب جمال تو بود و لب به ثنا نگشود !
مولایم باز آ و به چشمم نشین تا به یک کرشمه ی جانبخشت شب ظلمانی فراق را به امید صبح سپید وصال به دست فراموشی بسپارم .
دلبرا ! بر بیتابیم نخند ؛ که این همه از تجلی گاه و بی گاه توست که چون برق می آید و چون باد می گذرد ... نیم نفسی می آیی و رخ می نمایی و باز می روی ...!
تا نمی دانم کجا ... ! تا نمی دانم کی ...!

 

در کتب تاریخی و مقاتل آمده است : در هنگام نبرد لشکر امام حسین (علیه السلام) و لشکر عمربن سعد ملعون ، عده ای که تکلیفشان با دین و دنیایشان را مشخص نکرده بودند و بر نفس خود فائق نیامده بودند ، از کارزار با لشکر امام حسین (علیه السلام) کناره گرفتند اما وابستگی به دنیا نگذاشت مثل عده دیگری که به لشکر حق پیوسته وراه خود را از باطل جدا کردند به وی بپیوندند.


اینان گفتند ما برای پیروزی لشکر حسین بن علی (علیه السلام) دعا می کنیم !

حال و روز امروز برخی افرا در جامعه مثل اینهایی است که در کربلا بودند ، حقانیت امام حسین (علیه السلام) را می دانستند و گفتند ما برایش دعا می کنیم! دریغ از اینکه جبهه حق در عرصه نبرد نیاز به مبارز دارد نه دعا کنندگانی که دعا کنند.

عرصه نبرد ، فصل امتحان آنان بود و آنان در امتحان مردود. خدا کند ما از جهادگران خالص باشیم نه از آن دعا کنندگان.

بـــرخیز که در عشـــق خطر باید کرد / یـــاران حســــین (ع) را خبر باید کرد.

دو شنبه 10 مهر 1396برچسب:نیکان، عاشورا, :: 21:16 ::  نويسنده : علی یگانه
 

امشب عزادارم ... برای حماسه سازان عاشورای نه دی ماه هشتاد و هشت



ما را نترسانید از جنگی که در پیش است

این جنگ بی تردید جنگ « ریشه » با « ریش » است

این جنگ سی سال است می سوزد که بر خیزد

تهران به تهران دارد امشب اشک می ریزد

تهران من ، تنها شدی با هر چه نامرد است

این که در فریاد هاشان « شاه برگرد » است !

این ها که پرچم هایشان بی نقش الله است

راهی که در چشمانشان دارند بی راهه است

در قلب شان شوق ادای هیچ دینی نیست

این ها که در تقویم شان روز خمینی « ره » نیست

این ها که قران را برای نیزه می خواهند

مثل پلنگان قرن ها در حسرت ماهند

امشب عزادارم ، محرم دارم انگاری

در هر خیابان کوچه ای غم دارم انگاری

امشب دلم تنگ است از تلخی دنیا شان

امشب عزادارم ، برای سوت و کف ها شان

امشب عزادارم ، قلم می افتد از دستم

من با تمام درد های شهر همدستم

این اتفاق تازه ای در دفتر ما نیست

هر کس عبا بر دوش شد پیغمبر ما نیست

ما در هوای حضرت خورشید می میریم

شب هم که باشد ، تیرگی در باور ما نیست

هستند آن هایی که بیعت نامه هاشان هست

اما کنون دستان شان هم سنگر ما نیست

این خاک « جمهوری اسلامی ایران » است

این ها که می گویند نام دیگر ما نیست

امروز مولا گفت : روز مرگ شمشیر است

امروز مولا گفت : روز آخر ما نیست

ما دل به مولا داده ها دل داده می میرم

ما سخت عاشق می شویم و ساده می میریم

فرقی ندارد بهمن و دی در مرام ما

باید بیفتد بر لب این شهر نام ما

این خاک سلمان است و چون کوفه نخواهد شد

تنها نمی ماند ، نمی ماند امام ما

هم نامه هامان یاد مان مانده ست تا آخر

هم بی جوابش بر نمی گردد سلام ما

ای حضرت خورشید ، بی تردید می میریم

یک روز در راه قدم هایت تمام ما

فرقی ندارد بهمن و دی در مرام ما

باید بیفتد بر لب دنیا قیام ما

***

دارید مثل برگ ها در باد می ریزید

ای سبز پوشانی که بی شک اهل پاییزید

امشب کسی که دست با ما داده آزاده ست

دیروز دیروز است « میزان حال افراد است »

دو شنبه 10 مهر 1396برچسب:نیکان، عاشورا, :: 21:14 ::  نويسنده : علی یگانه
 

خداوندا!

غم حسینت را آنگونه در قلب ما آبیاری کن که قلب حجتت از غم او خون است.

ما را آنگونه داغدار شهید کربلا کن که حجتت داغدار اوست.

و ما را آنگونه عزادار حسینت قرار بده که حجتت عزادار اوست.

ای خدای حسین!

یاریمان کن تا در غم اصیلی چون غم کربلا به حجتت اقتدا کنیم

و چون او داغ کربلا را در دل زنده نگه داریم.

چهار شنبه 25 اسفند 1395برچسب:نیکان، عاشورا, :: 9:32 ::  نويسنده : علی یگانه
  فضل بن زبير مي‏گويد: نزد «سدي» نشسته بودم که مردي وارد شد و کنار ما نشست، يک لحظه متوجه شديم که بدنش بوي «صمغ»( صمغ، شيره‏اي است که از بعضي درختان مانند صنوبر گرفته مي‏شود. )  مي‏دهد. «سدي» به او گفت «صمغ» مي‏فروشي؟ او گفت: خير! «سدي» گفت: اين بو براي چيست؟ آن مرد گفت: من در لشکر عمر بن سعد بودم و فقط در لشکر ميخ چادر مي‏فروختم. بعد از روز عاشورا، رسول خدا صلي
 


ادامه مطلب ...
چهار شنبه 25 اسفند 1395برچسب:نیکان، عاشورا, :: 9:30 ::  نويسنده : علی یگانه

پول با بركت

پول با بركت  حضرت حاج آقاسيد وليّ الله طبسي رضوان الله تعالي عليه  فرمودند: در اواخر دولت عثماني كربلا غرق در بلا و ابتلا و گرفتاري بود و اهالي آن با حكومت (در واقعه حمزه بيك كه معروف بود) در مجادله بودند. من با چند سر عائله در نهايت فقر و سختي بسر مي برديم . ضمناً هر هفته عصرهاي جمعه روضه مان ترك نمي شد و هر چه كه مي توانستم و اقتضاي حال

عنايت امام حسين به سيد ميرزا جعفر شيرازي

  مرحوم سيد ميرزا جعفر فرزند سيد ميرزا حبيب الله شيرازي رحمه الله و پسر عموي آيةالله ميرزا محمد حسن شيرازي که از علماي بزرگوار عراق بود، مي‏گويد: روزي به منزل حضرت آيةالله ميرزا عبدالهادي شيرازي رفتم و عرض کردم: آقا جان! مرا معذور بدار؛ چون من منبري نيستم. دوباره با اصرار فراوان فرمودند: روضه بخوان. ميرزا جعفر فرمودند: ديشب حضرت امام حسين عليه‏السلام را در خواب ديدم و حضرت علي اکبر عليه‏السلام هم در کنارشان
 


ادامه مطلب ...

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 150 صفحه بعد

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان نیکان و آدرس ataataee.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت: